ما مال همیمـ حتی اگـر اِسمامـون توی صفحهِ دوم شناسنامه هـامون نَره
امروز من و عشقم کنار هم ، در آغوش هم، عشق و لذت رو با تمام وجود از با هم بودن و کنار هم بودنمون بردیم .. خداروشکر
.
.
بنا به دلایلی برنامه اسفند ماهمون کنسل شد ولی عشقم قول داد و همچنین امروز به صورت کتبی گفتن فروردین ماه وصالمون میشه ان شاالله .
.
اینم تصویر نوشته عشقم
بخاطر مهمان های ناخونده لعنتی چند روزی نتونستم بیام و ادامه روز شماری های روز موعد رو بنویسم : (
و گذشته از اینا بخاطر کسالتی که عشق جانم داره فک نکنم فردا که روز موعد باشه رو بتونه بیاد : ( اما مهم نیست البته نه که مهم نباشه خیلی هم مهمه و بعد از مدتها که منتظر چنین روزی بودم و حالا بخاطر کسالتش فعلا باید کنسل بشه خیلی هم ناراحتم اما حالا مهمتر از این سلامتی عشقم که ان شاالله خوب شه .. دیروز به مامانم گفتم از جز جز چیزای که باید درباره عشق جانم بدونه از خوبی هاش، از اخلاقش ، از کارش ، از هر چیزی که مامانم باید بدونه براش با کلی عشق گفتم و مامانم جز گفتن خداروشکر چیزی به زبون نمیآورد وقتی خوشحالی مامانمو میدیدم کلی ذوق زده شده بودم ..ان شاالله که تا همیشه شاهد خوشبختی من در کنار عشق جانم باشه ..
.
.
ان شاالله بزودی برنامه هامون به بهترین شکل ممکن انجام بشه
میبینی
با تـو
انقَدر
هَمہ چیز خوبَست
ڪہ اِسفند هَم یادَش رَفتہ
هَنوز زمستان است
.
.
عشقم بیستمین ماهگردمون مبارک ❤
.
.
راستی تنها ۶ روز دیگه مونده تا قرارمون 😘
چشم های تو آبی نیست
وگرنه حتما در آنها غرق می شدم
سیاه نیست
وگرنه حتما درآنها به خواب می رفتم
سبز نیست
وگرنه حتما در آنها گم می شدم
اما نه دوست دارم غرق شوم
نه به خواب بروم
نه گم شوم
من دوست دارم
هر صبح قله ای تازه از چشم هایت را فتح کنم
و هر غروب
جرعه ای از آنها بنوشم مرد چشم قهوه ای من...💙
.
.
تنها ۷ روز دیگر مانده : )
عشق یعنی
تار موهای تنت می ایستند
هرزمان که اسم او را
روی لب می آوری 💙
.
.
تنها ۸ روز دیگر مانده : )
۶ اسفند بعد از اینکه من خواستم بنابه دلایل مزخرف رابطمون رو به پایان برسونم و تو خواستی همدیگر رو ببینیم و باهم صحبت کنیم و وقتی صحبت کردیم و قرارمون بر این شد که ۲۰ اسفند میای خواستگاری و تا قبل از تموم شدن سال منو به عقد خودت در میاری و طبق قولی که دادی ان شاالله سال جدید رو کنار هم دست در دست هم تحویل میکنیم بیشتر از قبل فهمیدم که دوسم داری و برات ارزش دارم ..
۹ روز مونده تا اومدنت به خونمون واسه اینکه بیای و منو از بابام برای خودت خواستگاری کنی وااای چ شود .. شمارش معکوس شروع شده و من همچنان بی تاب و پر از شوق و ذوق و حتی استرس و نگرانی ام ..اما به ترس ها و نگرانی هام غلبه میکنم چون نمیخوام شادی بهترین روزای زندگیمو ازم بگیرن ..
.
.
تنها ۹ روز مانده : )
اسفند ماهی که قراره به امید خدا بشه ی ماه موندی واسه منو تو بالاخره از راه رسید اما هنوز نمیدونم قراره کدوم روزش بنام منو تویی که قراره ما ..* بشیم سند میخوره ..
نمی دونم ..
نمیدونم واسمون چ خوابی دیده روزگار
اما هر چی دیده امیدوارم که خیر باشه
.
.
اما من امیدوارم به خدای که تو رو بهم داد و تویی که شدی همه ی وجودم ..
راستی بهت گفتم روزی چند بار این پیامتو میخونم؟
حس خوبی بهم میده وقتی در اوج ناامیدی
اینجوری جواب سوالمو دادی ..
.
.
